9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Robin انتشار: 3 سال پیش 351 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلامم کیوتامم امیدوارمم حالتون مثل خودتون عاولییی باچههه🥺💞 ببخشید من یه مدت نبودم شرمنده واقعا حالم زیاد اوکی نبود ک بخوام ادامه رمان رو بنویسم:) ولی خب امروز پارت جدیدشو گذاشتمم امید وارم خوشتون بیااد و این ک این پارت ، پارت پایانی رمانمونهه🙃❤ و ناظر عزیز لطفا منتشر کن تست رو لطفاا ممنونمم🥺🙏💜
کیوتم میشه لطفا اول اون بالارو بخونی پلییز؟🥺🦋💙
.
.
.
حالا بریم سراغ پارت اخر داستانمون:)
سوال ھا کره ای بود و من چیزی نمیفهمیدم
نامجون چرخوند و افتاد بھ شوگا و جرات رو انتخاب کرد
نامجون: باید ھمھ ی رو ببوسی
صدای اعتراض ھمھ بلند شد ولی بالاخره نامجون پیروز شد و شوگا بلند شد تا ھمھ رو
ببوسھ شوگا ژست احساسی گرفتھ بود و باعث خنده ی ھمھ میشد ، بھ جیمین کھ رسید گفت:
مدت ھاست کھ منتظر این لحظھ بودم(جعععر🤣)
با این جملھ اش دوباره جمع رفت روی ھوا
بعد از جیمین نوبت من شد ، نا خودآگاه چشم رفت رو جیمین کھ یھ چھره ی جدی گرفتھ بود(بچم غیرتی شد روت افتخار کنن😐🍡)
و زمین رو نگاه میکرد(اووخی کیوتیی🥺💕) شوگا خیلی آروم لپ من رو بوسید و لبای داغش رو لپم باعث
شد مور مورم بشھ(هعه هول😐🥕)
جیمین ھمچنان زمین رو نگاه میکرد و من از این نگاه میلیون ھا برداشت میکردم(حقم داشت بچم😐)
شوگا بطری رو چرخوند و بھ جیمین افتاد
جیمین:حقیقت
شوگا: اگھ بخوای یھ چیز زیبا توی خانم عکاس بگی چی میگی
جیمین نگاھی بھ من کرد کھ من ذوب شدم(خودتون رو تصور کنین در حال ذوب شدنن🤣)
و بعد خیلی جدی گفت چشماش(جعرر*-*)
شوگا حرفش رو تایید کرد جیمین بطری رو چرخوند و من دعا کردم بھ من بیفتھ و افتاد
جیمین: تا حالا عاشق شدی(هعه بچم حس کنجکاویش گل کرده😐🤣)
یکم فکر کردم و گفتم: آره(اره دیگ دیگهه🤣)
برای چند ثانیھ تو چشم ھم خیره شدیم و من آرزو کردم کاش تمام دنیا ثابت بمونھ(منم امین کردم ارزوت براورده بشه حلالم کن😐)
بچھ ھا رفتن و من انقدر خستھ بودم ھمونجا رو مبل ولو شدم
-نمیری سر جات بخوابی؟؟
بین خواب و بیداری گفتم: نھ
- نمیترسی؟نمیخوای بیای تو اتاق من؟(بچم مهربونه فکر بد نکنیناااا😐)
(از الان گفته باشم قرار نی تا اخر داستان لال بشم و فکم همچنان بازه🤣)
قلتی خوردم و گفتم: نھ(دلتم بخواد آییش😐)
عادت بدی کھ داشتم این بود کھ مغزم وقتی خیلی خوابم میومد کار نمیکرد و ھمھ چیز رو
بھ زبون میاوردم(ویژگی خودم😐🦋)
خواست بره کھ گفتم: جیمینااا امروز عکسای تو از ھمھ بھتر شده بود لعنتی جذاب(حرفی نی برا گفتن😐)
روی مبل کناری نشست
تک خنده ای کرد و گفت:امضامو نمیخوای
آروم ولی جوری کھ بشنوه گفتم:نھ خودتو میخوام(جعرر منحرفا دسا بالاا🤣)
انگار منتظر این جملھ بود چون اومد کنارم نشست و شروع کرد بھ نوازش موھام
-بخواب،من میمونم تا خوابت ببره(بچم چ ارومه😐)
انگار منتظر یھ حرف دیگھ از من ، نفس ھاش تند شده بود و چشم ھاش خمار
توی چشماش کھ یھ دنیا بود خیره شدم و بھ کره ای گفتم: عاشقتم جیمین(منم عاشقشم:/ )
ھمین جملھ براش کافی بود
دستش رفت روی گردنم کھ تمام بدنم یخ کرد
اینجا کمرت درد میگیره برو رو تخت
+حوصلھ ی بلند شدن ندارم( چقد گشادی بچه😐)
اینو گفتم و از جا کنده شدم منو بلند کرد و خواست ببره توی اتاقم کھ نظرش عوض شد و
رفت سمت اتاق خودش نزدیک تخت کھ رسید بخاطر تاریکی اتاق سکندری خورد و افتادم
رو تخت و اونم افتاد روم(منحرف بشوید😐)
دوتا دستشو کنار صورتم گذاشت و رو دستش بلند شد
زل زد توی چشام
توی اون تاریکی چشماش تیره تر از ھمیشھ شده بود و خیره کننده تر
دستم رو داخل موھای لختش بردم و چشمام رو بستم اونم لب ھای قلوه ایش رو روی لب ھام(چیزه دیگ خودتون تصورش کنید😐❤)
گذاشت و بعد روی گردنم جوری کھ انگار ھیچ وقت قرار نیست جداشون کنھ(توعم از خدا خواسته😐🍡)
صبح چشمام رو باز کردم و اولین چیزی کھ دیدم صورت فرشتھ ای جیمین توی خواب بود(عرر فرشتس دیگ فرشتهه🥺🍡)
توی جام نیم خیز شدم و تعجب کردم از اینکھ کی خوابم برد و با یاد آوری دیشب لبخند
روی لبم نشست خوشحال بودم از این اعتراف عاشقونھ(حالا دیش دیری دیدین ماشالا😐)
دوباره تو جام دراز کشیدم و شروع کردم با موھاش بازی کردن، غرق خواب بود و دلم
نیومد بیدارش کنم(بخوای هم من نمیذالمم😐🔪)
گوشیش زنگ خورد و من برای اینکھ بیدار نشھ سریع سایلنتش کردم عکس کوکی رو
صفحھ خاموش و روشن میشد
جیمین قلتی خورد ولی بیدار نشد بیرون رفتم و با اشتیاق میز صبحانھ رو چیدم
جیمین ھم بیدار شد و پشت میز نشست و مشغول خوردن شد
یھو انگار چیزی یادش افتاده باشھ گفت: راجب موھام چیزی نگفتی(من بگمم؟🥺)
+ن لازم نکرده خودم میگم😐
(ایش اصن ب درک برگردیم سر داستان خو منم حسودیم شدد😐)
لبخند عاشقانھ ای زدم و گفتم:
خوشگلھ ولی من طلایی رو بیشتر دوس دارم مثل رنگش توی اون عکس روی دیوار
لبخندی زد و مشغول خوردن شد کھ کوکی دوباره زنگ زد
صحبت مختصری کرد و رو بھ من گفت: من باید برم استودیو
+نھھھھ نرووووو(ارام باش فرزندمم😐)
تک خنده ای کرد و گفت نمیشھ باید برم کارای کلیپ جدید رو قراره برنامھ ریزی کنیم
دستشو کشیدم و با لحن بچگانھ گفتم:حالا امروز نروووو
مقاومت کرد و گفت :نمیشھ عزیزم باید برم(خو بزار بره چیکار داری بچموو😐)
یھو دستشو کشیدم و افتاد رومو با ھم افتادیم رو مبل جفتمون شوکھ شدیم برای چند ثانیھ(اهم اهم😐)
ساکت بودیم و یھو جفتمون زدیم زیر خنده از روم بلند شد و با دست ضربھ ی کوچکی بھ
سرم زد و گفت دیوونھ اگھ دستم در میرفت چی؟؟(اون موقعه ب دست من کشته میشد😐😌)
+اوووو بھتر اینجوری نمیرفتی(بچه پررو😐)
-مجبورم برم الانم خیلی دیر شده
لبامو آویزون کردم و گفتم خب منم ببر
دستی توی موھاش کشید و گفت:راستش امروز نمیشع
(خب گایز فک نکنم بتونم اینجا حرف بزنم ینی تو این اسلاید لال هستم شرمنده😐)
+چرا؟
-چون امروز مدیر برنامھ و طراح صحنھ و گریمور و چندتا خبرنگار و خلاصھ ھمھ میان
بعد اگھ تو باشی خب...نمیشھ دیگھ
یھ ابرومو بالا دادم و گفتم:آھا پس روت نمیشھ من بیام
چشماش گرد شد و گفت:چی؟؟نھ بابا چھ ربطی داره؟؟
+نخیر فھمیدم چرا میگی، روت نمیشھ با من دیده بشی یا بخوای منو معرفی کنی حتی
جلوی بچھ ھا ھم با من سرد برخورد میکنی کھ فکر کنن ھیچی بین ما نیست، چیھ؟!
میترسی طرفدارات کم بشھ؟
ببخشید من مثل تو معروف و خواننده نیستم، از اولم اشتباه من بود کھ خیلی صمیمی شدم و
برای خودم خیال بافی کردم، معذرت میخوام خیلی ممنون کھ خونتو در اختیارم قرار دادی
و بھ آدم بدشانسی مثل من کمک کردی واقعا ممنونم
بی اختیار اشک از چشمام جاری شد و با حرص با دست پاکشون کردم و ادامھ دادم چمدون
لعنتیم ھم کھ پیدا شد شرو کم میکنم و گم و گور میشم
خوش بگذره
داخل اتاق رفتم و درو پشت سرم بستم
برای چند دقیقھ ھیچ صدایی نمیومد و بعد صدای بستن در اومد و خونھ توی سکوت کامل
فرو رفت
دوباره آھنگشو پلی کردم و شروع بھ گریھ کردم حالم خیلی بد بود از اتاق بیرون رفتم و در
یخچال رو باز کردم توی در یخچال پر سوجو بود دوتاش رو برداشتم ،تا حالا نخورده بودم
ولی توی فیلم ھا دیده بودم کھ وقت ناراحتی میخورن
لیوان اول رو سرکشیدم، تلخیش حالم رو دگرگون کرد ولی خوشم اومد و ادامھ دادم تا اینکھ
دوتا بطری تموم شد خواستم بلند شم ولی سرگیجھ نگذاشت و دوباره روی صندلی افتادم و
ھمونجا پشت میز بیھوش شدم.
با تکون ھای شدید چشمام رو باز کردم ولی نمیتونستم ھوشیار بشم
جیمین ھی تکونم میداد و اسمم رو صدا میزد ولی نمیتونستم سرم رو روی گردنم نگھ دارم
بلندم کرد و برد روی مبل و یکم آب توی حلقم ریخت
(و همچنان این اسلاید هم لال هستم با عرض پوزش😐🙏)
حالم یکم جا اومد و چشمام رو کامل باز
کردم دستش کھ دور گردنم بود رو پس زدم و با
صدای گرفتھ و مست گفتم:بھ من دست نزن برو بھ کارت و استودیوت برس
تلو تلو خوران بلند شدم و رفتم سمت اتاق لباس پوشیدم و کیفم رو برداشتم و قبل از اینکھ
متوجھ بشھ از در رفتم بیرون
توی پیاده رو راه میرفتم کھ صدای بوق ماشین بعدم صدای خودش اومد:بیا سوار شو
ولی من محلش نذاشتم
تا اینکھ زد کنار و خودش پیاده شد و منو بھ زور سوار ماشین کرد انقدر حالم بد بود کھ
دوباره توی ماشینش از ھوش رفتم
فردا صبح کھ حالم خوب شد فھمیدم چھ کار بدی کردم
از جیمین در حالی کھ دست منو گرفتھ بود و داشت سوار ماشین میکرد عکس گرفتھ بودن
جیمین بھ صفحھ ی لپ تاپ خیره شده بود و دستش توی موھاش بود و موبایلش مدام درحال
زنگخوردن بود
رفتم جلوشو تا منو دید پاشد وایستاد و گفت:دیدی؟؟ اینم دلیلش حالا صد نفر زنگ میزنن و
توضیح میخوان
با بغض گفتم:تورو خدا ببخشید من میدونم کار اشتباھی کردم اصلا بده خودم براشون
توضیح میدم
-لازم نکرده
صدای زنگ در اومد و رفت درو باز کرد و بچھ ھا اومدن تو
تھ:جیمین عکس جدید رو دیدی؟! باید بری کامنت آرمی ھارو بخونی
جیھوپ:نمیدونی چھ خبره
نامجون:اخھ اون موقع شب بیرون چیکار میکردید
تا اون لحظھ با رنگ پریده و درحالی کھ ناخنام رو میجویدم رو مبل نشستھ بودم ولی با این
حرفا از شدت استرس حالت تھوع گرفتم و زدم زیر گریھ:وای حالا چی میشھ؟ یعنی خیلی
برای جیمین بد شد؟ حالا من چیکار کنم تورورخدا ببخشید ،من نمیخواستم اینجوری بشھ
و گریم شدت گرفت
(باز ک باس لال باشم ولی خب چ میشه کرد هعییی روزگارر:/ )
کوکی جلو اومد و گفت:نھ بابا چیزی نشده کھ فوقش جیمین یھ کلیپ میده و میگھ کھ خبری
نبوده و داشتھ بھ تو کمک میکرده
جین:آره جیمین بیا یھ فیلم ازت بگیرم بزار توی صفحھ ات و بگو چیزی نبوده
جیمین از جاش بلند شد و گفت :نھ
ھمھ متعجب نگاھش کردیم
+چرا نھ چی داری میگی منم یھ فیلم میگیرم و میگم تو قصدت کمک بوده و چیزی بین ما
نیست
-چرا دروغ بگیم
بچھ ھا داشتن از تعجب شاخ در میاوردن
شوگا:یعنی چی؟
-یعنی من میخواستم توی کلیپ جدیدم ببرمش توی کلیپ تا بفھمن ما باھمیم
دیگھ داشتم غش میکردم
و بعد ادامھ داد:حالا زودتر فھمیدن
ھمھ شوکھ شده بودیم
جیمین جلوی من اومد و گفت:تو کھ مشکلی نداری
آب دھنمو قورت دادم و در حالی کھ از خوش حالی داشتم میمردم گفتم:معلومھ کھ نھ
پیراھن صورتی و بلندی کھ بھ سلیقھ ی جیمین خریده بودم رو پوشیدم و گریمر آراش ملیح
و صورتی روی صورتم انجام داد
جیمین ھم یھ کت شلوار طوسی پوشیده بود با یھ پیراھن صورتی و رقص مخصوصی رو با
مربی برای کلیپ تمرین کردیم
کلیپ برای ھمون آھنگی بود کھ توی فرودگاه ما رو بھم رسوند
رفتیم جلوی دوربین و ھمھ حرکات رو انجام دادیم و کلیپ با خبر رابطھ ی ما پخش شد و
نصف زیادی از طرفدار ھا استقبال کردن:)
(خب عزیزانم فکم الان باز شده😌🤣)
توی ماشین بودیم و داشتیم برای شام بھ یھ رستوران میرفتیم کھ از اداره ی پلیس زنگ زدن
و گفتن چمدونم پیدا شده(عررر بلاخرههه😐)
از خوشحالی جیغی کشیدم وگفتم: جیمیناااا چمدونم پیدا شد(ارام باش فرزندم😐🙏)
دستم رو گرفت و بھ لباش چسبوند و بعد دستم رو گذاشت روی پاش و گفت:دیگھ چھ فرقی
میکنھ(واو خدا قسمت همه یکی ازینا بکنه:/ )
+مدارکم توشھ با لباسام، واااای چمدون عزیزم
-انقدر دوسش داری؟(تا اونجایی ک من میدونم ن😐🥕)
+معلومھ کھ دارم اون باعث شد ما بھم برسیم(عه وا بچه چرا منو ضایع میکنیی😐💔)
ماشین رو پارک کرد و زل زد بھم و با یھ صدای خمار گفت: میخوام توی چشمات غرق شم(واووو چ رمانتیک😐)
+لطفا بعدا غرق شو من الان گشنمھ(جعرر خوب ضد حال زدم ن؟🤣)
لبش رو کج کرد و گفت: دختره ی بی احساس(اره دیگ باید باش کنار بیای فرزندم اونو من خلق کردم منن چ انتظاری داریی😐)
زیر گلوش رو بوسیدم و گفتم: خب گشنمھ عشقم(زاارت😐)
صورتشو بھ حالت قھر برگردوند
با دست صورتشو بھ طرف خودم برگردوندم و لپشو محکم کشیدم
-باشھ حالا بخاطر یھ غذا لپمو نکن(لپ بچموو نکن مال خودمهه😐🔪)
+مالھ خودمی، ھرجاتو بخوام میکنم(من مردمم بیاین خاک سپاریم😐💔)
خندید و گفت : ھرجا(بچم کمی منحرف شد😐💔)
بھ بازوش زدم و خندیدم
ماشین رو روشن کرد و بھ سمت آینده ای پر از عشق حرکت کردیم(وااااو)
پایان:)
خب بچه هاا قصه ی ما ب سر رسیدد کلاغهه ب خونش نرسیددددد چیزه ینی بزاریم یبارم کلاغه ب خونش برسه خو و بلعع کلاغه ب خونش رسیدد 😐
بچه جدا از شوخی خعلی زحمت کشیدم ک اخرشو چجوری تموم کنم یه مایه هایی هم منحرفی بود البته خعلی کمم😐
و اینکه لطفاا اگه حتی یذره هم خوشت امد اون قلب بی جون سفیدو قرمزش کن تا خوشگل تر بشه با اینکارت خعلی بهم انرژی میدی تا داستان بعدیمون بهتر از این باشهه🥺❤
امیدوارم خوشتون امده باشهه لاوامم و نظرتون هم فراموش نکنین برام خعلی مهمه ک بنظرتون خوب بود یا ن🥺🙏💙
و ناظر عزیز لطفا منتشرش کن لطفاا خداوکیلی چیز زیاد بدی ندارههه🥺🙏💞
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
ج چ عالی بوددد لطفا
لال نشو داستان بدون تو صفا نداره🌈🌺
فداتشممم🥺♥️
واهی میسییی از این ب بعد هیچوقت لال نمیشممم🤣🤣🤣♥️
عالی بود
دوستان داشتم تشک و گاز می زدم 😂😐
بازم داستان بنویس من که خیلی خوشم آمد👌👌👌
و هیچوقت لال نشو چون پارازیت هات منو پوکوند😐😂🔗🔗🔗😂😂😂
واای مرسیییی🥺♥️
وایی😂😂🤣🤣🤣
یه داستان دیگه هم نوشتم پارت اخرشو تازه گذاشتم بعدش یه داستان دیگه مینویسم🥺❤
واای جدنییی؟🤣🤣🤣
چشمم🤣🤣🤣
مرسیییییییی
وااییییییییییی خیلی خوب تمومش کردییییی خیلی قشنگگگ بوددد @.@
و البته یکمم منحرفانهههههههههههه
ای کاش تموم نمیشددد 🤕🤕
قلبوووونت برمممم قشنگممم🥺🍓❤
ارع دیه🤣
راستش اگه کش دار میشد بی معنی میشد🤧💕
(لپ بچموو نکن مال خودمهه😐🔪) خوشم میا مث عاجیت منحرفی😂😂😂😂وای من جر خوردم سر این پارت عالی بود صادقانه میتونم بگم بهتر از fake love بود راستی پارت آخرو گذاشتم داره منتشر میشه به پروفایلم سر بزن که اومد بخونی
اره دیگ ما اینیمم🤣🤣
فداتشممم عچقمم🥺💜
نخیلمم هیچی ب پای فیک لاو نمیرسهه😐🔪
واای جدننن؟
جعععر حتمااا سر میزنمم امید وارم زود ترر منتشرر شههه🥺💕